مرد است دیگر...
سفارش تبليغات در انجــمن قالب گراف ورود به تاپيک اطلاعيه هاي تابستانه قالب گراف
امور گرافيکي و کدنويسي وب خود را به جي جي ميزبان بسپاريد
نام کاربري : پسورد : فراموش
مرد است دیگر...بازديد : 656

مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال اطرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه.

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.

اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.

تشکر شده:

13 کاربر از aytak به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: alireza / admin-mehrdad / dominar / ehsan / mahdio77 / virus / zero / helpmaster / mattin / warrior / amirhasan007 / hamed00322 / esy /

پاسخ ها

کلا مهرداد و همشهریاش اینجورین :))

امضاي کاربر :
.

تشکر شده:

1 کاربر از alireza به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: virus /

حاجی ماهم هم ولایتی های اقاتون رو مسخره میکنیما ...

تشکر شده:

1 کاربر از admin-mehrdad به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: virus /

اولش قلبم اومد تو دهنم!

آخرش جر خوردم!

امضاي کاربر :




ایده های مذهبی و فرهنگی شما را اجرا می کنیم .
+ www.yargomnam.ir

عجب. . .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

تكراری بود :|

امضاي کاربر :

اِنقَد خُدا خُدا كَردَم اونَم فَهمید دِلتَنگِشَم...

http://ghalebgraph.ir/Forum/Post/658/Answer/798
Sibil Cut Shod:)

نباس به ولایت ما توهین می کردی

دیگع تکرار نشه ماهم غیرت داریم ، خوبه از فردا بشینم جک های تهرونی و مشهدی و اصفهونی تعریف کنم ؟

.

.

پس احترام خودتو نگه دار

.

.

آغا من تقاضای قفل شدن تاپیکو دارم همین الان وگرنه اون روی سگم بالا میاد گفته باشم.

امضاي کاربر :
ائورییم قابار قابار ، هِی چَکیرَم هارای هارای
گوزومون قاباغیندا دوشدو سئویا گوزل سارای ...

براي نمايش پاسخ جديد نيازي به رفرش صفحه نيست روي تازه سازي پاسخ ها کليک کنيد !